عشق ...

محبت و مهربانی

عشق ...

محبت و مهربانی

عشق چیست؟

عشق چیست؟

شاگردی از استادش پرسید: عشق چیست؟

استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی.

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟

و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو می رفتم، خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم.

استاد گفت: عشق یعنی همین!

 

 

به کودکی گفتند  عشق چیست  گفت بازی   به نوجوانی گفتند عشق چیست گفت رفیق بازی             به جوانی گفتند عشق چیست گفت پول و ثروت         به پیره مردی گفتند عشق چیست گفت عم  ر         به عاشقی گفتند عشق چیست  چیزی نگفت اهی کشید و سخت گریست.

 

عشق رازی است مقدس برای کسانی که عاشقند عشق برای همیشه بی کلام می ماند  اما  برای کسانی که عشق نمی ورزند  عشق شوخی بی رحمانه ایی بیش نیست.

 

 

یه روز عشق ودیونگی و فضولی داشتن بازی می کردن عشق رفت پشت یه بوته گل سرخ قایم شد فضولی جاشو به دیونگی لو داد  دیوونگی یه خار فرو کرد تو بوته ی      گل سرخ      خار رفت  توی چشم عشق وعشق کور شد از اون به بعد بودکه دیونگی شد عصای عشق

 

عشق یکجانبه، سؤالی است که بی جواب مانده است

عشق کور نیست، فقط نمیبیند

قلب چشمه است

و رود خانه زبان

کلمات و اعمال را در یک ترازو وزن نمیکنند

فقط بلبل میتواند گل سرخ رابشناسد

 

زندگی را هر طور نگاه کنی زیباست!

 

من در این خانه به گمناکی نمناک علف نزدیکم

من صدای نفس باغچه را می شنوم

و صدای ظلمت را ، وقتی از برگی می ریزد

و صدای سرفه روشنی از پشت درخت،

عطسه آب از هر رخنه سنگ،

متراکم شدن ذوق پریدن در بال

و ترک خوردن خودداری روح

من صدای قدم خواهش را می شنوم....

(سهراب سپهری)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد